گمشدهای به نام «اقتصاد انقلاب اسلامی»
آزادی بازار - البته نه به معنای عادلانه اش- از هر چه محدودیت، نسخه جهانی پیشرفت اقتصادی به حساب آمد. اینها اصول اساسی تمام نظریات و الگوهایی است که در یک عنوان مشترک به جریان اقتصاد ارتدوکس یا اقتصاد متعارف معروف شده اند.
اما اندیشمندان عاقلتر و نگاههای منصفتر در اقتصاد، از همان دویست سال پیش تاکنون، به این باورهای کاذب و غیرواقعی، دلخوش نکردند و همواره در مقابل جریانی که خود را مالک علم اقتصاد معرفی می کرد، مباحث بدیلی را مطرح می کرده اند که در یک عنوان مشترک، به جریان اقتصاد هترودکس یا اقتصاد پسامتعارف معروف شده اند و در رأس آنها نهادگرایی (و نه نهادگرایی نوین) قرار دارد. این جریان، دامنه گستردهای را از مباحث تاریخی و ساختاری گرفته تا اجتماعی و نهادی دربرمی گیرد.
اگر عرصه تحقق نظریات و الگوهای اقتصادی ارتدوکس، در کشورهای استعمارطلبی مانند انگلیس و آمریکا بوده است، روی سخن نظریات و الگوهای اقتصادی هترودکس، با کشورهایی استقلال طلب مانند آلمان یا دچار وابستگی مانند کشورهای آمریکای لاتین یا استعمارکشیده مانند هند و یا علاقمند به توسعه درونزا مانند ژاپن و کره و تایوان بوده است. اگر در جریان ارتدوکس، مباحثی مانند سرمایه و سود و مطلوبیت، ارکان نظریه پردازی قرار گرفته، در جریان هترودکس مباحثی مانند تولیدگرایی و وابستگی و تحول نهادی و فناوری، ارکان نظریه پردازی قرار گرفته است.
حال پس از این جریانشناسی شتابزده، می شود پرسید در این میان، انقلاب اسلامی که مدعی تمدن سازی برای جهان مستضعفین است چه الگو و نظریه ای در اقتصاد داشته و توانسته عرضه کند؟ آیا اقتصاد در انقلاب اسلامی یک مقوله حاشیه ای است و انقلاب در این مقوله، مصرف کننده ی الگوها و تفکرات دیگران بوده است؟ یا اینکه همچنان که در دو عرصه سیاسی و فرهنگی می توان گفتمان انقلاب اسلامی را مستقلاً رصد کرد و از جریان های دیگر متمایز نمود، و الگوهای متناظر با این گفتمان را در این سیر سی و چند ساله پایش نمود، در عرصه اقتصاد هم می توان انقلاب را صاحب گفتمان و الگو دانست؟ اگر بلی، پس کجاست آن گفتمان و شاکله انقلابی در اقتصاد که ردپایی از او کمتر پیدا میشود؟
پاسخ به این سوال آسان نیست. اول از آن جهت که مباحث نظری فراوانی تاکنون در فضای انقلاب رشد و نمو داشته که غالب آنها لزوماً ما به ازای عملی و عینی هم نداشته است و لذا نمی توان هر تلاش نظری صورت گرفته ذیل گفتمان انقلاب را الگوی اقتصادی انقلاب دانست. انقلاب یک موجود زنده و واقعی است و در اذهان و تخیلها محدود و محصور نیست. همانطور که وقتی صحبت از گفتمان فرهنگی و سیاسی انقلاب میشود میتوان دهها هویت و نمونه عینی و واقعی را نشان داد، در اقتصاد انقلاب اسلامی هم ما به دنبال افکار و ذهنیتها نمیگردیم بلکه در پی یافتن عینیتهای اقتصاد انقلاب هستیم. بنابراین برای یافتن اقتصاد انقلاب اسلامی، باید بیش و پیش از غور در دستمایه های نظری، به تاریخ اقتصادی انقلاب دل سپرد و از میان آنچه در عمل رخ داده، رهیافتی به اقتصاد انقلاب اسلامی ایجاد کرد.
در تاریخ اقتصادی انقلاب، الگوهای کوچک و بزرگی به چشم میخورد که میتواند راهنمای ما در تدوین گفتمان اقتصادی انقلاب باشد. وقوع این الگوها از همان روزهای اول پس از انقلاب شروع میشود و تا همین الان قابل رصد است. الگوهایی که گاه در قالب فرمانی مشخص از سوی امام و رهبر خود را به ثبوت میرساند و نهادی بیهمتا همچون جهادسازندگی را شکل میدهد و جنبشی در مردم ایجاد میکند. و گاهی هم بدون تابلوی مشخص و یا ارادهای معین، در فضای اجتماعی شکلگرفته از انقلاب، رشد و نمو میکند و صندوقهای قرضالحسنه اسلامی را متبلور میسازد. الگوهایی که گاه در نهضت سیلوسازی رخ داده و گاه در صنایع دانشبنیان خود را نشان داده است. الگوهایی که گاهی قابل نفوذ به محافل علمی و سیاستگذاری خارجیها است و حتی به تئوریهای ترویجشده در کشورهای جهان سوم تبدیل می شود همچون مشارکت مردمی و تأمین مالی خرد و ... و گاهی هم هست ولی دیده نمیشود و تئوریزه نمیگردد و به الگوی راهبردی جهانی تبدیل نمیشود مثل برخی تجربههای موفق در نظامهای جمعی بهرهبرداری کشاورزی.
اقتصاد انقلاب اسلامی، با همان انقلاب اسلامی، متولد شده بود و در حال رشد بود و میخواست خود را پیدا کند، که بعد از جنگ، به گمشدن واداشته شد! با روی کار آمدن دولت سازندگی، اقتصاد کشور به جای آنکه در بستر فضای شکلگرفته از انقلاب، حفاظت شود و متحول گردد، دانسته و عامدانه به سمت اقتصاد توصیهشدهی غربی متمایل شد و حتی دستهایی خائنانه به قلع و قمع الگوهای شکلگرفته در دهه اول انقلاب، بلند گردید. غمناکترین این خیانتها فرایندی بود که به جان جهادسازندگی افتاد و انحلال آن را با تمام مشقتی که برای عاملان آن داشت طی چند سال مدیریت کرد و به سرانجام شوم خود رساند. از سال 62 که با وزارتخانهشدن جهادسازندگی، غیرانقلابیون ترمز این قطار شتابان را کشیدند تا سال 71 که سازمان پشتیبانی مهندسی جنگ جهادسازندگی منحل شد و تا سال 78 که باقیمانده جهادسازندگی در کشاورزی ادغام گردید.
پشت پرده این فضای غیرانقلابی و بلکه ضدانقلابی در اقتصاد، جریانی بود که با در دست گرفتن قدرت در داخل دولت، خود را پیدا کرد ولی قلمروی خود را به دولت محدود نساخت و به عرصههای بازار، کشاورزی، صنعت، صداسیما، دانشگاه و حتی حوزه هم لشکرکشی کرد و گفتمان خود را غالب ساخت. بدینسان با هجوم هماهنگشدهی نظریات وارداتی اقتصاد از یک سو و انحلال و یا به حاشیه راندن نهادهای نرم و سخت اقتصاد انقلاب از سوی دیگر، اقتصاد انقلاب اسلامی در نوجوانی خود، بیپناه شد و زمینگیر و خانهنشین گردید. دولتها یکی پس از دیگری آمدند، اما فراموش کردند این نوجوان هنوز زنده است و فقط گمشده و باید هویتش را بازسازی کنند تا خود را پیدا کند.
اما حال، باید چه کرد؟ به نظر، اولین کار این است که مشخصات شناسنامهای و مادرزادی این گمشده را فهرست نماییم تا بلکه ارادههای انقلابی، روزی او را بیابند و به خانه انقلاب بازگردانند. از این رو با یک بررسی تاریخی شتابزده، میتوان یکسری اصول راهبردی متمایز را برشمرد که شاکله و چهره اصلی گفتمان اقتصادی انقلاب را شکل میدهند. در این مجال نمیتوان به تشریح و تفسیر این خصوصیات پرداخت و فقط فهرستوار از کنار آن میگذریم:
1. چشمانداز مشترک تمام عرصههای اقتصادی انقلاب، ابتدائاً استقلال بوده است و سپس رشد، نه بالعکس. رشد به خودی خود، برای اقتصاد انقلاب اصالت ندارد مگر اینکه از مسیر استقلال دنبال شود. رشد شتابان صنایع استراتژیک همچون صنعت نیروگاهی، تبلور این اصل است.
بدیهی است استقلال در ایستایی نیست؛ چرا که اساساً انگیزه انقلاب، عبور از وضع موجود بوده است. دست یابی به استقلال، مقطعی رخ نمیدهد بلکه فرایندی است زمانبر. پس رمز استقلال هم در پویایی و بالندگی است. «پیشرفت اقتصادی»، کلیدواژهای است که این استقلالطلبی بالنده و رشد تابعهی آن را نامگذاری میکند.
2. اولویتهای پیشرفت اقتصادی انقلاب، با تکیه بر نیازها و اولویتهای توده مردم و به ویژه مستضعفین تعیین میشده است؛ نه با هدفگیری و فراگیر جلوهدادن نیازها و اولویتهای قشر اقلیت مصرفگرا و اشرافی. انقلاب اسلامی، موجودی مردمی است و لذا تمام ساحتهایش و از جمله اقتصاد، با مردمیبودن توصیف میشود. اقتصاد انقلاب، مردمی است، به معنای اتم کلمه. نیاز و اولویت مردم، اشرافیگری و مصرفزدگی نیست؛ بلکه زایش کار و تولید و نوآوری و پویایی است که ثمره آن (و نه علتش)، رفاه و ثروت هم خواهد بود. خودکفاییهای مستمر شکلگرفته در اقتصاد انقلاب اسلامی، ثمره هدفگیری و اتکا به نیازها و اولویتهای مردمی بوده است.
3. اقتصاد انقلاب اسلامی، قدرت ایجاد نهادهای مخصوص به خود را هم داشته است و در این زمینه، اتفاقاً وامدار تجارب دیگران هم نبوده است. جهاد سازندگی در قله این حرکت نهادی بوده است. نهادهای اقتصادی انقلاب اسلامی، اولاً غیروزارتخانهای و غیرخصوصی بودهاند، ثانیاً متکی به نیروهای داوطلب مردمی، و ثالثاً مأموریتگرا (و نه وظیفهای).
4. سازماندهی و راهبری اقتصاد انقلاب اسلامی، نه بر بروکراسی بیخاصیت دولتی و نه بر فرصتجویی خودکامانه سرمایهداری، بلکه بر اصل مدیریت جهادی استوار بوده است. پشتیبانی مهندسی و تدارک امکانات و مایحتاج اقتصادی جبهههای جنگ در طول دفاع مقدس، نمونه متجسمی از مدیریت جهادی بوده است که هنوز هم گوهر نامشهود اقتصاد انقلاب اسلامی است و دهها سال کنکاش لازم است تا کشف و تئوریزه شود.
5. مردم در اقتصاد انقلاب اسلامی، نهتنها حاشیهنشین و یا صرفاً طرف مصرف و تقاضا نبودهاند، بلکه در پیشرفت اقتصادی عاملیت داشتهاند. حضور مردم در اقتصاد، توان ریلگذاریهای جدید و پیشبرد بزرگترین اهداف را با صرف کمترین منابع داشته است. اقتصاد انقلاب اسلامی نشان داده است نه تنها در تنگناها و بحرانها بلکه حتی در بالندگی و رشد اقتصادی هم، مردمیشدن اقتصاد، تنها راهبرد موثر و اصیل بوده است. نهضت مدرسهسازی و مسکنسازی الگوهایی از این امر بودهاند.
6. تعاون در اقتصاد انقلاب اسلامی، نه یک زیربخش، بلکه یک رویکرد راهبردی به فعالیتهای اقتصادی بوده است. مدیریت توزیع کالا در دوره دفاع مقدس توسط تعاونیهای مردمی که در هر کوچه و برزنی بود الگوی این امر است. معالاسف واردات الگوهای شرقی در این عرصه، کار را بر آیندهی تعاون در اقتصاد انقلاب اسلامی دشوار نمود.
اقتصاد انقلاب اسلامی، هرچند گمشده و کمتر صحبت از او به میان میآید، اما هست و نفس میکشد و فعالیتش را کمابیش ادامه میدهد. اما کجایند آن ارادههای آهنین و انقلابی که در جهاداقتصادی امروز، کار را به دست گیرند و عرصه اقتصادی انقلاب را بازسازی نمایند؟
- ۹۴/۱۱/۱۵